راست گویند که شکر نعمت نعمتت افزون کند...
کفر, نعمت از کفت بیرون کند...
پس دلبرم به یاد آور باز آن شب بارانی و نمناک را...
باز بخوان آن وعده نامه ی پایدار را...
آن شب هر دوی ما چشم در چشم هم دوختیم...
دست یکدیگر را گرفتیم و در آتش عشق سوختیم...
وعده کردیم که مونس هم,یار هم,غمخوار هم باشیم...
تو بیمار من,من بیمار تو و شفای یکدگر باشیم...
پیمان بستیم که شب هنگام را شمع هم گردیم...
پاسبان دل هم و جان هم و جانان هم گردیم...
زنده باشیم و بهر یکدیگر زندگی کنیم...
وفا دار بمانیم و جان فدای هم کنیم...
شکوه هم باشیم و به عشقمان بنازیم...
بیا تا در گلزار زندگی گل محبت را بکاریم...
از دل تاریکی این روزگار خورشید صفا را بر آریم...
همگام با طلوع خورشید چشم بگشاییم و راهی شویم...
و به دنبال سهم خود از یک حیات گذرا از خدایمان باشیم...
منو تو از لحظه ی آغاز بهر هم ساخته شدیم...
پروردگارمان وصال ما را پذیرا شد و مال یکدیگر شدیم...
پس بیا سجده کنیم ای دلبرم رو به آفریدگار...
که خواسته ی او بود و بس که یار هم باشیم در این روزگار...
خدایا این نعمت را بر ما افزون کن...
هیچگاه خانه ی ما را خالی از مهر و وفا و عشق مکن...
و چه خوش گفت آن شاعر عاشق:
"ای عشق همه بهانه از توست
من خاموشم این ترانه ازتوست"
"نوشته شده در 10اسفند ماه1390ساعت 8:20شب"
نظرات شما عزیزان:
سایه
ساعت5:21---15 اسفند 1390
سلام ایدا کلی خسته نباشی عالی بود نفسم دستت طلا اجی خانمی پاسخ:ممنون اجی خوشکلم!!!
rima
ساعت6:53---13 اسفند 1390
nanazam khili ghashng bood eyvall darii
پاسخ:ممنون فدات شم!!!